آیا از انبوه کارهای تلنبارشده رویهم و انجام ندادنشان کلافه شدهاید؟ اگر اینطور است، حتما به روش برنامه ریزی به روش gtd برای مدیریت زمان نیاز دارید.
برای همهی ما بارها پیش آمده کار مهمی بهذهنمان رسیده و به خودمان وعده دادهایم که بهمحض رسیدن به خانه یا محل کار، آن را انجام میدهیم؛ اما وقتی به آن مکان میرسیم، انبوه کارها و اخبار دیگری که بهما میرسد، باعث میشود آن کار مهم را فراموش کنیم. بعد از مدتی، بهیاد میآوریم قرار بود کار مهمی انجام دهیم و ناباورانه با خود میاندیشیم چرا کاری که اینقدر برایمان اهمیت دارد، بهراحتی فراموش میکنیم؟
این اتفاق یک دلیل مشخص دارد و آن این است که مغز وظیفهی ایجاد ایدهها برای انجام کارها را دارد و نه نگهداشتن آنها در ذهن. آنچه میتواند به ما در این مسیر کمک کند، روش معروف دیوید آلن با عنوان بهانجام رساندن کارها (G.T.D) است برنامه ریزی به روش gtd (مخفف عبارت Getting Things Done) روشی جهانی برای داشتن بهرهوری فراوان و بدون استرس است.
ابتدا ببنینم دیود الن کیست سپس مختصری در مورد روش gtd صحبت کنیم
وقت آن قدر ارزشمند است که خداوند به آن سوگند یاد کرده است. به قول برایان تریسی: «کیفیت زندگی شما به میزان بهره وری شما از زمان بستگی دارد و این که کیفیت مدیریت زمان شما در استفاده بهتر از وقت چگونه است.» بیشتر مردم از کمبود وقت و زمان شکایت دارند. گویا زمان، مسئول تمام گرفتاری هاست ولی آیا به راستی این گونه است؟
این که گفته اند فرصت به دست آمدنی نیست بلکه به دست آوردنی است، کلامی درست است و کسانی که خلاقیتشان در مدیریت زمان و برنامه ریزی استفاده از فرصتهای موجود سبب می شود که زمان گسترش یابد و از هیچ، خیلی چیزها پدید آید،افرادی هستند که گوهر وقت را به دست آورده اند.
و در عوض تنبلی و بینظمی و آشفتگی دزد آرزوها و موفقیت ها شمرده میشود.ولی چگونه می توان از فرصتهای مختلف نهایت بهره وری را داشت؟ در حقیت باید توجه کنیم که زمان در حال گذر و از میان رفتنی است و نمیتوان آن را پس انداز کرد. تنها میتوان آن را به روشهای مختلف به بهره وری رساند. و با داشتن هدف و برنامه ی منظم می توان با زمان داد و ستدی عادلانه داشته باشیم و زمان را با حفظ کیفیت و کمیت یا بهبود آنها به زنجیر کشید
مغز ما اشتیاق زیادی به آینده داره. اقداماتی که ما رو به آینده میرسونه برای اون خیلی ارزشمند هست. در نتیجه وقتی داریم برنامه ریزی می کنیم و به انجام کارهایی فکر می کنیم که ما رو به هدفون میرسونه خیلی ذوق و شوق داریم. برای مثال من میدونم که اگر روزی ۵ ساعت بر روی کسب و کارم زمان بگذارم و کارهای x, y, z را انجام دهم سال آینده به درامد مورد نظرم میرسم و این موضوع باعث میشه که کلی برای برنامه ریزی هیجان زده باشم..
نمونه دیگر…
و یا مثال دیگه اینکه وقتی میدونید اگر روزی ۸ ساعت درس بخونید در کنکور در رشته مورد نظرتون پذیرفته میشوید اشتیاق زیادی به برنامه ریزی پیدا می کنید و دوست دارید که هرچه سریع تر به خواسته خود برسید. برای همین به سرعت دست به برنامه ریزی میزنید و اولویت هایتان را مشخص می کنید. سپس تصمیم میگیرید که از فردا به برنامه خود عمل کنید اما فردا میشود و …
برخلاف ارزشمند بودن آینده ، مغز ما از لحظه حال گریزان است. او تمایل دارد بیشتر در آینده باشد و به آینده برسد و بنابراین لحظه حال را از دست میدهد. بنابراین ما با تناقض رو به رو میشویم. با اینکه خیلی اهداف خود را دوست داریم و کلی برای رسیدن به آنها هیجان داریم اما نمی خواهیم که در لحظه حال برای آنها تلاش کنیم و انجام اقداماتی که برای آنها برنامه ریزی کرده ایم خسته کننده به نظر میرسد. در نتیجه مغز مان تصمیم میگرید که حواس ما را پرت کند و ما را مشغول انجام کارهای راحت تری کند